همت برای آزادی خویش

azadi 02azadi01
یکی گوید که باید مملکت را 
بدست پادشاه  نوجوان داد

یکی گوید که باید روس ها را
صدا کرد و وطن را دستشان داد

یکی گوید همان بهتر که آن را
دوباره دست آمریکاییان داد

یکی گوید که حق با انگلیس است
به باید وطن را بی گمان داد

یکی گوید که لیکن راهش اینه
که دست حضرت صاحب الزمان داد

نمی دانم که این مسکین وطن را
چرا باید به دست این و آن داد؟؟!!

بیا ای هموطن فکر وطن باش
که باید همتی از خود نشان داد

کز این بیداد آزادش نماییم
به دست خویش آبادش نماییم

شعری بود از ه . خ
((مست))

رباعیات آقا هادی

این کوزه چو من عاشق زاری بودست     در بند سر زلف نگاری بودست
این دسته که بر گردن او می  بینی        دستیست که بر گردن یاری بودست 
                                                                                      
(( خیام ))
این کوزه چو من آدم شادی بودست       او را به وطن عشق زیادی بودست
گر در بدن اش شکستگی می بینید        از سنگ رژیم بد نهادی بودست

این خمره رییس و رهبر و خان بوده      ارباب گروه مستمندان بوده
از خوردن مال مفت این جور شده         وقتی متولد شده فنجان بوده

این کوزه اسیر چند مامور شده             حرفی زده زنده زنده در گور شده
یک دست ندارد و یکی هم شده کج        شک نیست که با شکنجه اینجور شده  

این کوزه گمان کنم گروهبان بوده         در ارتش شاه سر به فرمان بوده
این دسته که بر کله ی او چسبیده         در حال سلام چار آبان بوده

این کوزه که ناقص است و شرمنده شده   بگریخته از مرز و پناهنده شده   
چون پول و پله نداشته دسته ی او       از سوی پلیس ترکیه کنده شده

ای کوزه گران به خاک من شک نکنید   پاک است میانش گچ و آهک نکنید
گلدانش و کوزه؛خشت؛آفتابه؛ تغار       یا هر چه که می کنید ؛ قلک نکنید!!!

امید دارم که پسندیده باشید.

((مست)) 



یاد باد آن روزگاران یاد باد...

شخصی؛ خمینی نامی که بعدها پیشوند امام را هم به نامش فزودند
در سال ۵۷ بطور رسمی و سالها قبلاز آن بصورت پنهان ظهور کرد و
تار و پود سرنوشت ایرانیان را شکافت و از سر بافتش.
نمی دانم نیت و هدفش از این همه شورش ؛ بلوا و خونریزی چه بود؟
جمله ای از وی پیش رویم است که :

اگر من یک پایم را کنار گذاشتم ؛ کج گذاشتم؛ملت موظف است
که بگوید پایت را کج گذاشتی ؛ متوجه باش و خودت را حفظ کن...

جمله ی بسیار زیباییست که در رساله نوین پوسیده ی موجود در
کتابخانه ی پدری بنده موجود است.گویا هیچکس تا کنون این جمله
را نخوانده و یا اگر هم کسی خوانده و جرات عمل به آن را به خود داده 
فرصت یگانه ی زندگی را از کف داده.
کاش امام زنده بود و می دید که پرچم دارانش علاوه بر این که پاشونو
کج می گذارند که طاق باز می روند و به خواهر و مادر خودشون هم
رحم نمی کنند.
ناگهان درخت های پارک های وطن
تکاوران سبز پوش دشمن شدند
و ما
محصور میان برگ ها و ساقه ها
مثل نهال های توفان زده
پا در گریز و پا در بند ماندیم
چه گذشت؟افسوس!
افسوس سایه ی خنکی و جرعه ی آبی سرد
و گذاری فارغ از کوچه باغ ها

اما
اکنون تمام درختان وطن دشمنند؛چه بایدمان کرد؟
آهای !حاشیه نشینان کتاب ها و اجاق ها
ما
برای جنگیدن      تفنگ نداریم
نه برای گفتن      دهانی
نه برای زیستن   سایه ای
نه برای مردن      گودالی
آی!!!!!....

((مست))