و اینچنین بود که دوباره نوشتم

سلام
حدود یک سالی هست که هر روز با خودم میگم امروز مینویسنم فردا مینویسم راجع به این مینویسم راجع به اون مینویسم و...
یه روز با خودم میگفتم که بنویسم واسه چی که کی بخونه؟ اصلا به چه دردی میخوره؟
خلاصه دیگه امروز بدون لحظه ای تامل اومدم و یه راست شروع کردم به تایپ کردن!

پنهان نگاهم میکند٬ چشمی و صد ناز 
پنهان نگاهش میکنم ٬ میخوانمش باز 

این صفحه بازتابی خواهد بود از افکار و خاطرات روز مره اینجانب ( رند ) یا همون محمد نامی که
دانشجوی ریاضی و مشغول کار در مو بایل سامسونگه که در غیاب ان سفر کرده به دیار خون و قیام ایرلند جنوبی (مست) !! به رشته تحریر در می اید.

سلامتی شادابی و نشاط را برای همه شما عزیزان غوطه ور در این دنیای مجازی ارزومندم.
با تشکر از دخترک تنها که مشوق من برای دوباره نوشتن بود

(ببخشید اگه از هر دری گفتم و به هیچ دردی هم نخورد خوب خیلی وقته هیچی ننوشتم!)
نظرات 1 + ارسال نظر
zohreh یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:08 ب.ظ http://www.zohrehn.blogsky.com

salam
omidvaram az in be baad hamishe benevisi

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد