لطافت باران و بالهای پروازمان



سلام
راستش خواب الود و خسته تر از اونم که بتونم درست و حسابی بنویسم(یکی نیست بگه اخه
تو کی درست و حسابی نوشتی که ..  )

ولی خوبیه وبلاگ نویسی اینه که ادم چیزای درست حسابی هم میخونه مثله
http://www.zohrehn.blogsky.com/      

و اینچنین بود که دوباره نوشتم

سلام
حدود یک سالی هست که هر روز با خودم میگم امروز مینویسنم فردا مینویسم راجع به این مینویسم راجع به اون مینویسم و...
یه روز با خودم میگفتم که بنویسم واسه چی که کی بخونه؟ اصلا به چه دردی میخوره؟
خلاصه دیگه امروز بدون لحظه ای تامل اومدم و یه راست شروع کردم به تایپ کردن!

پنهان نگاهم میکند٬ چشمی و صد ناز 
پنهان نگاهش میکنم ٬ میخوانمش باز 

این صفحه بازتابی خواهد بود از افکار و خاطرات روز مره اینجانب ( رند ) یا همون محمد نامی که
دانشجوی ریاضی و مشغول کار در مو بایل سامسونگه که در غیاب ان سفر کرده به دیار خون و قیام ایرلند جنوبی (مست) !! به رشته تحریر در می اید.

سلامتی شادابی و نشاط را برای همه شما عزیزان غوطه ور در این دنیای مجازی ارزومندم.
با تشکر از دخترک تنها که مشوق من برای دوباره نوشتن بود

(ببخشید اگه از هر دری گفتم و به هیچ دردی هم نخورد خوب خیلی وقته هیچی ننوشتم!)

با درود

از آنجایی که در این خراب شده (اروپا ) فارسی نمیشه نوشت مجبورم لاتین بنویسم.
تا اینحاش هم دیگه به زور نوشتم.

.....
نشد...
باید یگم برام برچسب بفرستن.

چون شعر رو که نمیشه لاتین نوشت.

خدا نگهدارتون

((مست ))